شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
از نیمه شب گذشته و خوابش نبرده بود آن کودکی که از غـم او سالخورده بود در گـوشـۀ خـرابـه، به جـای سـتـارههـا تا صبح، زخمهای تنش را، شـمرده بود از ضعف، نای پاشدن از جای خود نداشت آخر سه روز بود، كه چیزی نخورده بود با دست های كوچـكـش، آرام و بـیصدا از فرط درد، بازوی خود را فشرده بود این نیمه جان مانده هم از، لطف زینب است ورنـه هـزار مـرتـبـه در راه مُـرده بود پیش از طلوع، بانوی گوهر شناس شهر آن گـنـج را به دست خـرابه سپـرده بود |